محل تبلیغات شما

نمی‌دانم از کجا شروع کنم و حرف‌های ناگفته دلم را چگونه بنویسم

الآن ساعت حدوداً 2 نیمه شب گذشته اما این‌قدر احساس خوشبختی و آرامش دارم که فکر می‌کنم تازه خورشید طلوع کرده و باید زندگی را از سر بگیریم با داشتن چنین احساس و لذتی دوست داشتم دل نوشته‌ای بنویسم و شما دوستان و عزیزان هم در حس و حال خوشم سهیم کنم.

شاید 7 الی 8 سال پیش بیشتر شب‌ها از ناراحتی و خشم مدام با خدای خودم درد دل می‌کردم و همیشه گله‌مند و شاکی بودم به خاطر مسافرم و وضعیت زندگی‌ام، روزها و شب‌ها به سختی و ناراحتی و مشکلات یکی پس از دیگری سپری می‌شد هیچ موقع از زمان ازدواجم احساس خوشبختی نمی‌کردم در وجودم کینه، نفرت و احساسات منفی چنان لانه کرده بودند که مرا یارای مقابله با آن‌ها نبود همین مسائل سبب شده بود که در زندگی روی آرامش را نبینم.

کشف دیگری همچون D.SAP

حل کردن مسایل زندگی با شناخت آن ها

غفلتی اشتباه به وسیله تفکر اشتباه

کرده ,آرامش ,زندگی ,دل ,ناراحتی ,خوشبختی ,احساس خوشبختی ,ناراحتی و ,سختی و ,و ناراحتی ,و مشکلات

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دیجیتالستان ریسِ قلم: فرهنگی، اجتماعی و سیاسی tumantama دســـت هـایـم در تــب انجــمـاد&خــونـاشـام چگونه از چشمان خود مراقبت کنیم؟ turpillnabrough PMVB blog wfdol poupées en silicone هیپنوتیزم Ignacio's life